شهید خلبان بیژن فعلی

شهید خلبان بیژن فعلی

ببار ای ابر بهار . با دلم گریه کن .به یاد عاشقای این دیار. به یاد عاشقای بی مزار .به هر لیلی چون مجنون ببار ای بارون.....
شهید خلبان بیژن فعلی

شهید خلبان بیژن فعلی

ببار ای ابر بهار . با دلم گریه کن .به یاد عاشقای این دیار. به یاد عاشقای بی مزار .به هر لیلی چون مجنون ببار ای بارون.....

به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت Mission Impossible


* Maj.Bijan Fe'eli(H-214) K.I.A in Sept.9/1980 over West of Iran ; along with :
* Lt.Aliakbar Rashidi (H-214)
* Col.Ali Shams-beigi(F-4)
* Maj.Ahmad Ramezani(F-4)

(The last 2 F-4 pilots were in H-214 as passanger aboard).
* Cpt.Ali Ilkhani(F-4)K.I.A. in Sept.7/1980 ,over Ghasre Shirin.

بنام ایزد پاکشهیدان - شهید امیر سرلشکر خلبان بیژن فعلی در تاریخ 1326/6/25 در شهر اهواز چشم به دیده جهان گشود ، دوران کودکی و نوجوانی را در شهر اهواز سپری کردند ، در سال 1346پس گذراندن دوره متوسطه  برای ادامه تحصیلات عالی به دانشگاه افسری علوم و فنون هوائی ارتش ایران وارد شدند و در رشته خلبانی مشغول به کسب علم و دانش در این زمینه گردیدند در سال 1349 با درجه ستوان اولی و کسب امتیازات بالا از دوره های مهارتی خلبانی در آمریکا و پاکستان به وطن بازگشتند و در پایگاه شکاری دزفول (وحدتی) به مدت 9 سال به عنوان خلبان هلیکوپتر Bell UH - 1 Huey GunShip مشغول به خدمت شدند ، تا زمان جنگ که از اوایل تابستان 1359 با عراق بصورت پراکنده در نقاط مرزی شروع شده بود و ایشان با تنی چند از هم قطاریان 3 تا 4 مرتبه در شلمچه و کردستان مورد اثابت گلوله قرار گرفته بودند بعداً در تاریخ 10 شهریور 1359 ایشان  به پایگاه نوژه همدان انتقال یافتند و از آن پس ماموریت یافتند با هلیکوپتر   Bell 214-H  جهت شناسائی نقاط دور مرزهای غربی کشور  به منطقه DUSK در قصر شیرین و سر پل ذهاب مراجعت نمایند ( انتقال خلبانان شناسائی در عملیاتهای محرمانه  جهت جلوگیری از اشتباهات پدافند مرز ایران در شناسائی هواپیماها خودی و غیر خودی )  تا اینکه روز حادثه 19 شهریور 59 به وقوع پیوست و هلیکوپتر آنها که در 40 کیلومتری خاک دشمن رخنه کرده بود مورد اثابت قرار گرفته و از آن پس تا کنون ایشان  و همراهانشان هرگز به وطن باز نگشته اند ،به دلایلی اطلاعات بنده از سانحه فوق و شهادت یا اسارت ایشان در همین حد می باشد ،  ، نمیدانم بالاخره کی این معمای بزرگ .........واین سکوت شکسته خواهد شد.

راز من و تو

آخر بس نبود ...

سی سال و سی ماه سرگردانیِ پرنده ای خیال باف ... !

تا در انتهای بن بست بی آشیانه خاطره ها .....

دل خوش کنم به جاده و آسمان.....

تو رفتی و نه آسمانی بود و

نه پر پرواز ....

من ماندم و خیال و ...

جاده سرد بی انتهای وصال تو

در عبور نگاه آسمانی ات ... سراب

... و من و پرنده با خاطره ها گم شدیم

در کنج قفس آرزوهایمان.....

بی نان و .... آب

... آه ...

لبریز تحمل

http://s1.picofile.com/file/6793392352/DSC_0555.jpg


....آخر .... آخر همش تقصیر خودم بود ..... تقصیر من بود که سراغ سایه را از خورشید میگرفتم و سراغ او را از وسعت دور دریاها ....... سراغ قدمهایش را از راههایی میگرفتم که هرگز او را به خواب عبور هم ندیده بودند..... تقصیر من بود که نامش را با عطر ستاره ها بر بالش شب مینوشتم تا آسمان خوابهایم بوی او را داشته باشد....... تقصیر من بود که برای دیدنش نفسهای بیهوده ام را میشمردم. نباید گره خیال و خاطره را از حقیقت روز مرگی باز میکردم که رویای آفتابی بودن با او برای یک عمر سرگردانی من کافی بود....