آیندگان خواهند از ما پرسید ؟
.
.
چرا؟؟؟؟؟
آنروز که ، گرمای لب هایت روی گونه هایم خود نمایی کند ،
آنروز ..
.
.
میگفت :
دنیای قشنگی پسرم
مبادا در ذهنت سئوالی باقی بماند
سئوال هایت را بپرس ، هر قدر که پاسخ ها دردناک و تند باشد . هر اندازه که بخاطرش گوش هایت را بپیچانند و تورا باز خواست کنند .
اینک پدر جان مدت هاست که پرسیدم
از مادر، معلم ، دوست ،همسایه ، در کودکی ، نوجوانی ، جوانی
درد داشت ، پیچاندند - زدند + زندان شدم + در نگاه دیگران ، من 1 احمق شدم
الان بزرگ شدم - خودم پدر شدم
دیگر درد را می فهمم و تحملم به سر آمده ، قدرت تحملم هم پایین آمده
یادت هست ؟ که رفتنت اولین سئوال من از تو بود ؟ پرسیدم کجا میری ؟؟؟؟
34 سال صبر کافی نیست برای پاسخم ؟ نه خودت اومدی نه اونهایی که میدونن کجا رفتی و چرا و ... ، هنوز جوابی ندادین
تا کی جلوی اسمت (؟) بزارم
لطفاً توقع نداشته باش خسته نشم از این همه ؟؟
کودکم هم داره چوبه رفتنه بی پاسخ تورا میدهد ، آنوقت که در قبال کوچکترین سئوالی اشک های جاری در حال سقوط من بر روی دستان کوچکش را دنبال میکند و تنها اوست در آن لحظه شاهد این رویداد
آن هم با چشمای سیاه و براقش ، تو ندیدی چقدر زیباست این چشم ها
آیندگان خواهند پرسید چرا ؟.