....آخر .... آخر همش تقصیر خودم بود ..... تقصیر من بود که سراغ سایه را از خورشید میگرفتم و سراغ او را از وسعت دور دریاها ....... سراغ قدمهایش را از راههایی میگرفتم که هرگز او را به خواب عبور هم ندیده بودند..... تقصیر من بود که نامش را با عطر ستاره ها بر بالش شب مینوشتم تا آسمان خوابهایم بوی او را داشته باشد....... تقصیر من بود که برای دیدنش نفسهای بیهوده ام را میشمردم. نباید گره خیال و خاطره را از حقیقت روز مرگی باز میکردم که رویای آفتابی بودن با او برای یک عمر سرگردانی من کافی بود....
یادش بخیر بیژن هارونی را میگم
دیپلم که گرفتیم رفت خلبانی گفتم بیژن خلبان میری شادروان بر می گردی لبخندی زد و گفت بابام گفته برو قسمتت هر چه باشد همون است
یاد همه ی شهدا بخیر
پرواز
تواز پرواز گفتی من نوشتم
توازپرواز خواندی من سرشتم
تورا درسر خیال بال وپر بود
توگفتی وتو خواندی من نوشتم
تو گفتی عاشق پرواز باشم
میان اسمانها باز باشم
پریدم تاخدا پرواز کردم
خدایا لایق پرواز باشم
توگفتی این زمین ازدور زیباست
توگفتی اسمان جای تماشاست
توگفتی تاخدا پرواز کردم
خدایی این خدا اینجا چه تنهاست
خرداد ۹۱